سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یا رب ...

افکارم مشوش اند و خاطرم رنجور
حرفها در پشت زبانم و افکار در پشت قلمم نشسته اند
اما کاش می شد نقاشی باشد و این ها را به تصویر کشد
نمی دانم چه بگویم و از کجا شروع کنم
آیا اصلا می توان چیزی هم گفت ؟؟!!
آخر همه از غم می گویند، از فراغ، از غربت
کدام دوری را می گویند
آخر واژه دوری با قلب من نا آشناست
نمی فهمم از چه سخن می گویند
آخر من عمری است با تو زندگی می کنم با وجودت و با حضور مهربان و پرفروغت و آن وقت با غم فراغ تو زانوانم را در آغوش کشم و زاری کنم ؟؟!!
اما ای مهربان ترینم ای نازنین ترین حضور
چهل روز است همه با غم فراغ تو می سوزند و من با حضور تو
برایت قرآن می خوانم و با واژه هایش ترنم قطرات گونه هایم را نوازش می کنند
اما دستان مهربان تو باز تسلی بخش خاطرم است
اگر در خانه می گویند چراغ خانه نیست؛ حضور گرم تو دستان خاموش مرا به تکاپو می کشد
چرا که با همه ی این همه حضورت نیستی مادر
هر لحظه که چهره مهربانت در مقابلم مجسم می شود تا به خود می آیم می فهمم که نیستی و من می مانم و دنیای خیالم.
چقدر سخت است باور لحظه های نبودنت
آه... مادر مادر مادر
دیگر قلم هم یاریم نمی کند
دیگر واژه ها از سختی احساسم به تنگ آمده اند
دیگر حتی کاغذ هم احساس مرا نمی پذیرد
اما مادر و برادر نازنینم

با تمام سختی باور نبودنتان

                           رضا به رضائک و تسلیما لامرک

-------------

پ.ن : فرارسیدن ماه پر خیر برکت رمضان را خدمت همه دوستان تبریک میگم و ازتون میخوام که تو این ایام ما را هم از دعای خیرتون بی نصیب نگذارید...


 کلمات کلیدی :دلنوشته

ارسال به بالاترين ارسال به فرند فيد ارسال به Digg ارسال به دنباله ارسال به Google ارسال به Reddit ارسال به Technorati ارسال به فیس بوک

حریم یاس ::: جمعه 87 شهریور 15 ::: ساعت 6:56 صبح

محبت دوستان ()نظر


بازدیدهای امروز: 18 //  بازدیدهای دیروز: 55 //  بازدید کل  : 390025
Design By HarimeYas.ir

-->