سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل کوچک من !

بازی تلخی بود                                                   جمعه ها غمگین اند
زنده بودن ، بی تو                                               بازگرد ای همه نور !
برده کوچی ساده،                                             تا دوباره دل ها
رد تو را از همه ی دفتر ها                                     تا تمام دنیا
ای گل کوچک من !                                            بشود غرق حیات
باغچه بی رنگ است                                          پر گل ، زنده و سبز
دل من هم تنگ است                                         مثل لبخند تو نغز !
تو که رفتی،دیگر
عصرها دلگیرند

                          

پ.ن : امروز جمعه ؛ روز جلوه حضور بی شمار منتظران در برابر همه ی ظالمان عالم و همه ی آنانی ست که این  این عصرها را دلگیر کرده اند و این جمعه ها را غمگین ... و عجیب از سرعت  روزهای ظهور  کاسته اند.
        ما همچون هر سال می آییم تا بازگردد همه نور !
پ.ن : عید سعید فطر بر همه عاشقان مبارک باد


 کلمات کلیدی :دلنوشته، امام زمان، عید فطر

ارسال به بالاترين ارسال به فرند فيد ارسال به Digg ارسال به دنباله ارسال به Google ارسال به Reddit ارسال به Technorati ارسال به فیس بوک

حریم یاس ::: جمعه 88 شهریور 27 ::: ساعت 2:42 صبح

محبت دوستان ()نظر

در انتظار مهدی

آری .. چه غوغایی برپاست ..

در کوچه خیابان ها همه یه کلمه واحد را زمزمه می کنند : انتظار

طوفان گل نرگس است ..

پلک می زنیم

آمده ای ..

زمین در باران ..

آسمان در گیاه ..

تفنگ ها به درخت بر می گردند و بار می دهند

گونه های گرسنگان / در بوسه باران نان و گل

و جنگل جنگل

تلاطم تفنگ   و      ترانه           و           تسبیح

فتوح روح / و دوباره رستاخیز

دعاها پیشتر از گشایش لب / مستجاب

و ....

و ریگهای بیابان

به تنفس در آب و آفتاب ..


 کلمات کلیدی :عکس، مهدی، صاحب الزمان، دلنوشته، امام زمان، انتظار

ارسال به بالاترين ارسال به فرند فيد ارسال به Digg ارسال به دنباله ارسال به Google ارسال به Reddit ارسال به Technorati ارسال به فیس بوک

حریم یاس ::: پنج شنبه 88 مرداد 15 ::: ساعت 12:7 عصر

محبت دوستان ()نظر

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

در ایام شهادت یگانه ریحانه رسول الله سیده نساء عالمیان فاطمه زهرا علیها سلام به سوگ می نشینیم و به صاحب عزا حضرت بقیه الله (عج) تسلیت عرض می نمایید.

دلنوشته ...

می‏تپید، و با هر تپش می‏سوخت و در هر سوز آهی سر‏می‏داد و فریادت می‏زد
تا شاید صدای خسته خاموشش از کوچه پس‏کوچه‏های دلتنگی بیاید و همراه قاصدکی به دستت برسد
تا شاید صدای غربت قلمش از لابه‏لای واژه‏ها به گوشت برسند
و تا شاید احساس تنهایی دل بی‏کسش را از میان اشکهایی که در این واژه‏ها فریادت میزند، بخوانی
ای دریای بی‏کران مهربانی‏ها
ای باغبانی که صدای پرپرشدنت در لابه‏لای آجرهای مدینه برپاست
ای اسطوره صبری که فریاد مظلومیتت در لابه‏لای سلولهای هستی جاری است
و ای مادری که کوچه‏های دلت پر از غریو سکوتٍ خسته‏ی تاریخ است
و ای لاله‏ای که غنچه‏ات نشکفته صدای پرپرشدنش در لابه‏لای اشکهای آسمان جاری است
و ای ستاره خاموش شبهای نخلستان علی
دیگر نمیدانم چگونه و باکدامین واژه فریادت زنم تا بدانی که زخمهای کهنه دلت را می‏شناسم
و می دانم فریاد غربتت از میان یاس کبودٍ بزرگترین باغچه مهربانی برپاست
و بدانی که چقدر دلم برای بودنت تنگ است و ببینی چقدر دستان تهی‏ام نیازمند نیم نگاه چشمان زلال کوثر است
و ببینی که چشمانم سخت آشفته نامردی تاریخ است و ناباورانه برگهای روزگار را ورق می‏زند
اشکهایم از شدت عمق درد دگر تاب گریستن ندارند
هر روز صدای میخ در که در سینه‏ام می‏پیچد خواب را بر چشمانم حرام می‏کند
دگر احساسم روز و شب به بهانه طواف خانه دلت درب نیم سوخته را در لابه‏لای کوچه‏های مدینه جستجو می‏کند
دگر حتی هوای میدنه هم می‏گرید و صدای غم در آسمان تا ابد خواهد ماند
نمی‏دانم؛ نمی‏دانم، آن لاله ای که صدای شکفتنش از عمق باغچه پرورش دنیا می‏آمد چگونه پرپر شد
نمی‏دانم چگونه بی‏رحمی دستان ظلم، برچید یاس نیلی را
نمی دانم چطور آن بی حیاها از صاحبش، از پدرش شرم نکردند-که هنوز بوی حضورش در آسمان پیداست- تنها میوه دلش را به زمین خاموش مدینه سپردند
آه زمین مدینه...
دهان باز کن و بگو مادر غمگسار یازده ستاره درخشان را در کدام قطعه‏ات به میان گرفته‏ای
و ای غریبا مادر مادر مادر
هنوز بوی نخلستان در آسمان جاری است که صدای خاموش علی را در درون چاهش به تصویر می‏کشد،
صدای خاموشی که فریاد می‏زند مادر‏ٍ زخمی، چادرٍ خاکی و صورتٍ نیلی را
و فریاد خاموشش به سمت قبر مخفی زهرا بلند است
اما آقاجان، مهدی جان نمیدانم الان در کدام قطعه اینجایی ؟
در میان بیابان یا در کوه یا در کنار قبر مخفی نشسته‏ای و سوگواری می‏کنی
آقاجان پس کی خواهی آمد تا انتقام زخم کهنه تاریخ را از بستر زمین بیرون کشی و فریاد مظلمویت آن پروانه بال و پر سوخته را بر بلندای آسمان برپا سازی
ای نرگسی که یاس هم برای آمدنت هر صبح دست به دعا برمی‏دارد، بیا...
التماس دعا.

 

شهادت حضرت زهرا


 کلمات کلیدی :عکس، حضرت زهرا، شهادت، دلنوشته، پوستر، شهادت حضرت زهرا

ارسال به بالاترين ارسال به فرند فيد ارسال به Digg ارسال به دنباله ارسال به Google ارسال به Reddit ارسال به Technorati ارسال به فیس بوک

حریم یاس ::: چهارشنبه 88 خرداد 6 ::: ساعت 2:20 عصر

محبت دوستان ()نظر

دلنوشته - امام حسین

صدایی توجه مرا به خودش جلب کرد.محرم و امام حسین
به طرف صدا دویدم
خیلی نزدیک بود
قلبم می‌تپید
صدای آشنایی بود
ته دل احساس قربت کردم، دویدم و سریع قلم و کاغذ را برداشتم و شروع کردم
شروع به نوشتن صدای دلم...
آه..
به ناگاه، اشک از دیده گانم چکید و طراوت وجودت را روی گونه‌هایم حس کردم
بغض عمیقی ته حنجره‌ام نمیگذاشت صدایت کنم
کبوتر دلم را رها کردم تا بیاید به آستانت
بیاید روی گنبد زردت نشیند و صدایت کند
صدایی حک نمود روی قلبم نامت را و نوشت مرا به پایت
پنجره قلبت را بازکردم، صدایت کردم
گونه‌هایم از طراوت حضورت معطر شده بودند
می‌خواندمت، آقای من، مولای من، سرور دلهای شکسته یا اباعبدالله
دیگر توان نشستن نداشتم؛
دلم روانه حرمت بود و جلوی آستان مقدست به خاک افتاده بود و من اینجا در انتظار نگاه تو
در انتظار گوشه چشمی که شاید مرا هم بخوانی به کربلایت
و من در آرزوی نگاه تو اینجا در سرای قربت مانده‌ام؛
آقای من؛
تا کی باید اینجا بمانم و صدایت کنم پس کی مینوازی نوای وصال را
تاکی باید در آرزوی یک یاحسین(ع) در جوار شش گوشه‌ات حسین حسین بگویم
نمی دانم کی لیاقت حضور می‌یابم
اما باز هم در آرزوی کویت می‌گویم
یا اباعبدلله الحسین (ع)

------


 کلمات کلیدی :عکس، دلنوشته، امام حسین، محرم، ادبی

ارسال به بالاترين ارسال به فرند فيد ارسال به Digg ارسال به دنباله ارسال به Google ارسال به Reddit ارسال به Technorati ارسال به فیس بوک

حریم یاس ::: سه شنبه 87 دی 17 ::: ساعت 12:38 عصر

محبت دوستان ()نظر

یا رب ...

افکارم مشوش اند و خاطرم رنجور
حرفها در پشت زبانم و افکار در پشت قلمم نشسته اند
اما کاش می شد نقاشی باشد و این ها را به تصویر کشد
نمی دانم چه بگویم و از کجا شروع کنم
آیا اصلا می توان چیزی هم گفت ؟؟!!
آخر همه از غم می گویند، از فراغ، از غربت
کدام دوری را می گویند
آخر واژه دوری با قلب من نا آشناست
نمی فهمم از چه سخن می گویند
آخر من عمری است با تو زندگی می کنم با وجودت و با حضور مهربان و پرفروغت و آن وقت با غم فراغ تو زانوانم را در آغوش کشم و زاری کنم ؟؟!!
اما ای مهربان ترینم ای نازنین ترین حضور
چهل روز است همه با غم فراغ تو می سوزند و من با حضور تو
برایت قرآن می خوانم و با واژه هایش ترنم قطرات گونه هایم را نوازش می کنند
اما دستان مهربان تو باز تسلی بخش خاطرم است
اگر در خانه می گویند چراغ خانه نیست؛ حضور گرم تو دستان خاموش مرا به تکاپو می کشد
چرا که با همه ی این همه حضورت نیستی مادر
هر لحظه که چهره مهربانت در مقابلم مجسم می شود تا به خود می آیم می فهمم که نیستی و من می مانم و دنیای خیالم.
چقدر سخت است باور لحظه های نبودنت
آه... مادر مادر مادر
دیگر قلم هم یاریم نمی کند
دیگر واژه ها از سختی احساسم به تنگ آمده اند
دیگر حتی کاغذ هم احساس مرا نمی پذیرد
اما مادر و برادر نازنینم

با تمام سختی باور نبودنتان

                           رضا به رضائک و تسلیما لامرک

-------------

پ.ن : فرارسیدن ماه پر خیر برکت رمضان را خدمت همه دوستان تبریک میگم و ازتون میخوام که تو این ایام ما را هم از دعای خیرتون بی نصیب نگذارید...


 کلمات کلیدی :دلنوشته

ارسال به بالاترين ارسال به فرند فيد ارسال به Digg ارسال به دنباله ارسال به Google ارسال به Reddit ارسال به Technorati ارسال به فیس بوک

حریم یاس ::: جمعه 87 شهریور 15 ::: ساعت 6:56 صبح

محبت دوستان ()نظر

   1   2   3   4   5      >

بازدیدهای امروز: 25 //  بازدیدهای دیروز: 10 //  بازدید کل  : 389798
Design By HarimeYas.ir

-->