سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یک سال ناباورانه گذشت ...

گوش می سپارم به صدایی که می آید،
هر روز، هر لحظه و هر ساعت
اما می دانم شنیدن آن یک سال است با همیشه فرق دارد
سال های پیش هرلحظه که می شنیدم، می پنداشتم همیشه هست و انتهایی ندارد
اما یک سال است که دیگر گوشم جور دیگری می شنود
چشمم جور دیگری می بیند و قلبم جور دیگری می تپد
هر لحظه که می آید، می شنوم و احساس می کنم، می دانم شاید لحظه دیگری نباشم،
می دانم، و هر آن که به آن می اندیشم قلب خسته ام به حالم می گرید
هر گاه به یک سال قبل بر میگردم آهی از عمق وجود می کشم و فریادی از انتهای طاقتم
اما می دانم که به جایی نمی رسد
آن، لحظه ای بود و لحظه ای دیگر نبود
لحظه ای شور لحظه ای دیگر اندوه
اما هر لحظه که می گذرد و می اندیشم به نامتان
به نوای گرم و چهره معصومتان
آه دیگری می کشم چون یادم می آید آن لحظه هایی که قدر ندانستم حضورتان را و باور نداشتم بودنتان را
اما مادرم و برادرم هیچ گاه نتوانستم قدرشناس داشته هایم باشم
اما طاقت باور ندارم که
365 روز از مهر و صفای مادر و از عطوفت برادر محرومم
اما باز هم با همه نبودنهایتان حضورتان است که آرام بخش دلم است و تسلی دهنده سنگی خاطرم نام زینب (سلام الله علیها) است
                                                                                                  وصبر صبرا جملیا


 کلمات کلیدی :مادر، برادر

ارسال به بالاترين ارسال به فرند فيد ارسال به Digg ارسال به دنباله ارسال به Google ارسال به Reddit ارسال به Technorati ارسال به فیس بوک

حریم یاس ::: پنج شنبه 88 تیر 25 ::: ساعت 12:1 صبح

محبت دوستان ()نظر


بازدیدهای امروز: 12 //  بازدیدهای دیروز: 19 //  بازدید کل  : 395751
Design By HarimeYas.ir

-->