این زندان در همه حال بد نیست
اما دیواری که مرا از هم سلولی جدا می سازد را دوست ندارم .
من نمی خواهم زندانبان و آن که زندان را ساخته را از نزدیک ببینم .
بدانید اگر آنان که از ایشان ماهی خواسته بودید به شما افعی بدهند ،
شاید چیزی جز افعی نداشته باشند تا به شما دهند
اما از کارشان راضی و خرسندند.
شاید فریبکار موفق شود اما او همیشه به سوی کشتن خود گام بر می دارد.
اگر قاتلانی که خونی را نریخته اند
اگر دزدانی که هیچ ندزدیده اند
اگر منافقانی که دروغ نگفته اند
اگر همه ی آنها را ببخشید ،
حقیقتاً بخشنده اید .
آن که بتواند انگشتان خود را بر روی خطّی نهد که جدا کننده ی خیر و شر باشد ،
حقیقتاً می تواند جامه ی خداوند را لمس کند.
اگر دل شما آتشفشان باشد ،
پس چگونه انتظار دارید گل ها در دست هایتان بشکفند ؟
آیا عجیب نیست که دوست دارم مردم مرا فریب دهند تا به آن که می پندارند
از فریبشان غافلم ، بخندم ؟
درباره ی آن که شکار می کند اما خود را شکار می نمایاند ، چه باید گفت ؟
(منتظر کوچک)
