به نام خدا سلام عليكم
من حلوا مي خواهم
گل را نشاندند و آبش دادند. باغ ساختند و حصارش زدند. طفل را آب و نانش دادند. وطن را مرز بستند و حفاظش كردند . تركه نازك نهال را نشاندند و به قيم استوارش كردند. عمارت راچون بنا كردند‘با ستون استحكامش بخشيدند...
هيچ مادري طفلش را رها ساخت؟
هيچ باغباني باغش را بي آب گذاشت؟
هيچ آموزگاري نوآموزش را به تركه نواخت؟
هيچ كاسبي كسب ودخلش را به حال خودوا نهاد؟
هيچ معماري عمارتش را نيمه وا نهاد؟
هيچ طفلي لعبتش را در كوچه گذاشت؟
پس چرا حال ما اين چنين است؟
باغ بي صاحب را چه كسي آب خواهد داد؟
طفل رها شده را چه كسي پناه خواهد داد؟
قانون وقاموس هستي حفاظت است پاس بداريم اين قانون را كه سنت خداوند نيزچنين است. " والله حافظ ومحيط " اين كلام خدا نيست؟!
دانه اي كاشتيم و رهايش كرديم؟ كو دلسوز تر از مادري كه به اميد او رها كرده باشيم؟!مرغ بي پناه را طوفان مي برد وآهوي بي گناه را شير مي درد قانون به غير از اين است؟ به اميد كه رها كرده ايم؟
براي ديدن ادامه مطلب به وبلاگ تشريف بياوريد.