سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زخم کهنه تاریخ

می‏تپید، و با هر تپش می‏سوخت و در هر سوز آهی سر‏می‏داد و فریادت می‏زد
تا شاید صدای خسته خاموشش از کوچه پس‏کوچه‏های دلتنگی بیاید و همراه قاصدکی به دستت برسد
تا شاید صدای غربت قلمش از لابه‏لای واژه‏ها به گوشت برسند
و تا شاید احساس تنهایی دل بی‏کسش را از میان اشکهایی که در این واژه‏ها فریادت میزند، بخوانی
ای دریای بی‏کران مهربانی‏ها
ای باغبانی که صدای پرپرشدنت در لابه‏لای آجرهای مدینه برپاست
ای اسطوره صبری که فریاد مظلومیتت در لابه‏لای سلولهای هستی جاری است
و ای مادری که کوچه‏های دلت پر از غریو سکوتٍ خسته‏ی تاریخ است
و ای لاله‏ای که غنچه‏ات نشکفته صدای پرپرشدنش در لابه‏لای اشکهای آسمان جاری است
و ای ستاره خاموش شبهای نخلستان علی
دیگر نمیدانم چگونه و باکدامین واژه فریادت زنم تا بدانی که زخمهای کهنه دلت را می‏شناسم
و می دانم فریاد غربتت از میان یاس کبودٍ بزرگترین باغچه مهربانی برپاست
و بدانی که چقدر دلم برای بودنت تنگ است و ببینی چقدر دستان تهی‏ام نیازمند نیم نگاه چشمان زلال کوثر است
و ببینی که چشمانم سخت آشفته نامردی تاریخ است و ناباورانه برگهای روزگار را ورق می‏زند
اشکهایم از شدت عمق درد دگر تاب گریستن ندارند
هر روز صدای میخ در که در سینه‏ام می‏پیچد خواب را بر چشمانم حرام می‏کند
دگر احساسم روز و شب به بهانه طواف خانه دلت درب نیم سوخته را در لابه‏لای کوچه‏های مدینه جستجو می‏کند
دگر حتی هوای میدنه هم می‏گرید و صدای غم در آسمان تا ابد خواهد ماند
نمی‏دانم؛ نمی‏دانم، آن لاله ای که صدای شکفتنش از عمق باغچه پرورش دنیا می‏آمد چگونه پرپر شد
نمی‏دانم چگونه بی‏رحمی دستان ظلم، برچید یاس نیلی را
نمی دانم چطور آن بی حیاها از صاحبش، از پدرش شرم نکردند-که هنوز بوی حضورش در آسمان پیداست- تنها میوه دلش را به زمین خاموش مدینه سپردند
آه زمین مدینه...
دهان باز کن و بگو مادر غمگسار یازده ستاره درخشان را در کدام قطعه‏ات به میان گرفته‏ای
و ای غریبا مادر مادر مادر
هنوز بوی نخلستان در آسمان جاری است که صدای خاموش علی را در درون چاهش به تصویر می‏کشد،
صدای خاموشی که فریاد می‏زند مادر‏ٍ زخمی، چادرٍ خاکی و صورتٍ نیلی را
و فریاد خاموشش به سمت قبر مخفی زهرا بلند است
اما آقاجان، مهدی جان نمیدانم الان در کدام قطعه اینجایی ؟
در میان بیابان یا در کوه یا در کنار قبر مخفی نشسته‏ای و سوگواری می‏کنی
آقاجان پس کی خواهی آمد تا انتقام زخم کهنه تاریخ را از بستر زمین بیرون کشی و فریاد مظلمویت آن پروانه بال و پر سوخته را بر بلندای آسمان برپا سازی
ای نرگسی که یاس هم برای آمدنت هر صبح دست به دعا برمی‏دارد، بیا...

 کلمات کلیدی :حضرت زهرا، شهادت، دلنوشته

ارسال به بالاترين ارسال به فرند فيد ارسال به Digg ارسال به دنباله ارسال به Google ارسال به Reddit ارسال به Technorati ارسال به فیس بوک

حریم یاس ::: چهارشنبه 87 خرداد 15 ::: ساعت 6:53 عصر

محبت دوستان ()نظر


بازدیدهای امروز: 13 //  بازدیدهای دیروز: 18 //  بازدید کل  : 395695
Design By HarimeYas.ir

-->