سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یارب

دل نوشته - مناجات

نشسته ای بر آستان آسمانی دلت و عشق را فریاد می زنی
صدایش میزنی از اعماق وجودت
بارانی بر روی چشمهایت جاریست
میشنوی صدای مرگ ثانیه ها را
میشنوی صدای تولد فردا را
بی قراری …
دعا می کنی ای کاش هیچگاه چشم بر این فانی باز نمی کردی
دعا می کنی که ای کاش با مرگ ثانیه ها، مرگ تو نیز از راه می رسید
فرازهای دعای کمیل، نیایش های علی را در سینه ات می شنوی که ” الهی و من لی غیرک ”
دنبال چاهی در درونت می گردی تا او را همدم خود کنی
نخلستان های وجودت خشکیده اند و نور الهی را کمرنگ می بینی
باز یاد فرازی می افتی که فاغث یا غیاث المستغیثین
میدانی و باور داری که کسی جز او همراه و کمک حالت نیست
نمی دانی آن بالا، بالای هفت آسمان آبی، آنجا که قشنگترین ها را میتوان دید در زهن و دل خدا چه می گذرد…!
برایت چه سرنوشتی را رقم می زند؛ آنقدر گنه کاری که نمی تواند از گناهانت چشم بپوشد !
دلی شکسته داری و امیدت فقط به همین است که کاش این بار هم از خطاهایم چشم بپوشی
و دستانم را بگیری و بلندم کنی و تا انتهای جاده زندگی در کنارم باشی
بنده ایم و ممکن الخطاء، ولی تو کریمی و ارحم الراحمین
ای تنها امید همه نا امیدان
یا سبوح یا قدوس

------------

پ.ن : بی قراری ... التماس دعا


 کلمات کلیدی :دلنوشته، مناجات

ارسال به بالاترين ارسال به فرند فيد ارسال به Digg ارسال به دنباله ارسال به Google ارسال به Reddit ارسال به Technorati ارسال به فیس بوک

حریم یاس ::: پنج شنبه 87 تیر 20 ::: ساعت 2:13 عصر

محبت دوستان ()نظر

زخم کهنه تاریخ

می‏تپید، و با هر تپش می‏سوخت و در هر سوز آهی سر‏می‏داد و فریادت می‏زد
تا شاید صدای خسته خاموشش از کوچه پس‏کوچه‏های دلتنگی بیاید و همراه قاصدکی به دستت برسد
تا شاید صدای غربت قلمش از لابه‏لای واژه‏ها به گوشت برسند
و تا شاید احساس تنهایی دل بی‏کسش را از میان اشکهایی که در این واژه‏ها فریادت میزند، بخوانی
ای دریای بی‏کران مهربانی‏ها
ای باغبانی که صدای پرپرشدنت در لابه‏لای آجرهای مدینه برپاست
ای اسطوره صبری که فریاد مظلومیتت در لابه‏لای سلولهای هستی جاری است
و ای مادری که کوچه‏های دلت پر از غریو سکوتٍ خسته‏ی تاریخ است
و ای لاله‏ای که غنچه‏ات نشکفته صدای پرپرشدنش در لابه‏لای اشکهای آسمان جاری است
و ای ستاره خاموش شبهای نخلستان علی
دیگر نمیدانم چگونه و باکدامین واژه فریادت زنم تا بدانی که زخمهای کهنه دلت را می‏شناسم
و می دانم فریاد غربتت از میان یاس کبودٍ بزرگترین باغچه مهربانی برپاست
و بدانی که چقدر دلم برای بودنت تنگ است و ببینی چقدر دستان تهی‏ام نیازمند نیم نگاه چشمان زلال کوثر است
و ببینی که چشمانم سخت آشفته نامردی تاریخ است و ناباورانه برگهای روزگار را ورق می‏زند
اشکهایم از شدت عمق درد دگر تاب گریستن ندارند
هر روز صدای میخ در که در سینه‏ام می‏پیچد خواب را بر چشمانم حرام می‏کند
دگر احساسم روز و شب به بهانه طواف خانه دلت درب نیم سوخته را در لابه‏لای کوچه‏های مدینه جستجو می‏کند
دگر حتی هوای میدنه هم می‏گرید و صدای غم در آسمان تا ابد خواهد ماند
نمی‏دانم؛ نمی‏دانم، آن لاله ای که صدای شکفتنش از عمق باغچه پرورش دنیا می‏آمد چگونه پرپر شد
نمی‏دانم چگونه بی‏رحمی دستان ظلم، برچید یاس نیلی را
نمی دانم چطور آن بی حیاها از صاحبش، از پدرش شرم نکردند-که هنوز بوی حضورش در آسمان پیداست- تنها میوه دلش را به زمین خاموش مدینه سپردند
آه زمین مدینه...
دهان باز کن و بگو مادر غمگسار یازده ستاره درخشان را در کدام قطعه‏ات به میان گرفته‏ای
و ای غریبا مادر مادر مادر
هنوز بوی نخلستان در آسمان جاری است که صدای خاموش علی را در درون چاهش به تصویر می‏کشد،
صدای خاموشی که فریاد می‏زند مادر‏ٍ زخمی، چادرٍ خاکی و صورتٍ نیلی را
و فریاد خاموشش به سمت قبر مخفی زهرا بلند است
اما آقاجان، مهدی جان نمیدانم الان در کدام قطعه اینجایی ؟
در میان بیابان یا در کوه یا در کنار قبر مخفی نشسته‏ای و سوگواری می‏کنی
آقاجان پس کی خواهی آمد تا انتقام زخم کهنه تاریخ را از بستر زمین بیرون کشی و فریاد مظلمویت آن پروانه بال و پر سوخته را بر بلندای آسمان برپا سازی
ای نرگسی که یاس هم برای آمدنت هر صبح دست به دعا برمی‏دارد، بیا...

 کلمات کلیدی :حضرت زهرا، شهادت، دلنوشته

ارسال به بالاترين ارسال به فرند فيد ارسال به Digg ارسال به دنباله ارسال به Google ارسال به Reddit ارسال به Technorati ارسال به فیس بوک

حریم یاس ::: چهارشنبه 87 خرداد 15 ::: ساعت 6:53 عصر

محبت دوستان ()نظر

چه شیرین است طعم پویندگی حق و وصال پروردگار

کنار پنجره ایستاده بودم
صدای بغضم به جایی نمی‏رسید
جز به لولاهای پنجره که نیاز به روغن داشتند
آنها می‏دانستند که من چه می‏گویم، چه می‏خواهم
می‏دانستند روغن من هم تمام شده و اگر نجار برای پنجره‏ها و او برای روغن‏کاری من کمک نکند دیگر نه آنها پنجره می‏شوند و نه من آدم !
در این افکار بودم که صدایی آمد
صدای مهیبی بود اما آشنا
گفتند رهپویان بودند

دریافتم من اشتباه می کردم آخر من که پنجره نبودم مسکوت بنشینم تا او بیاید
من آمده ام برای پوییدن
گفتند آنها ره را پوییدند تا به وصالشان رسیدند
دریافتم من اینجا ایستاده ام و قدمی به جلو برنداشته ام

آخر اگر راه نروم پاهایم خشک می‏شوند و زمین‏گیر می‏شوند
آنقدر زمین‏گیر که دیگر راه آسمان را گم کرده بودم
فریاد زدم و صدایشان کردم
آی پویندگان ره، آی آنان که طعم شیرین وصال حق را چشیده‏اید 
کمکم کنید
من هم آمده‏ام تا بجویم وصال را
آه که چه شیرین است طعم جدایی از زمین و زمین‏گیران
و چه شیرین‏تر طعم پویندگی حق و وصال پروردگار
اما آنان پریدند و پیمودنشان پرواز بود
پرواز تا بی‏نهایت
تا انتهای بی‏کرانی‏ها
تا اینکه دستانشان را در دستان حق گذاشتند و رفتند
اما چه زیبا و عاشقانه ندای حق را لبیک گفتند
الهی که ما هم پوینده باشیم
الهی که ما هم جوینده باشیم و یابنده

به امید آن روز که ما هم بیابیم رهِ پویندگی را تا به وصال حقیقی نائل شویم
آمین ...

-------------------------------

پ.ن : پریشانی ... دعایم کنید...


 کلمات کلیدی :رهپویان وصال، دلنوشته

ارسال به بالاترين ارسال به فرند فيد ارسال به Digg ارسال به دنباله ارسال به Google ارسال به Reddit ارسال به Technorati ارسال به فیس بوک

حریم یاس ::: سه شنبه 87 فروردین 27 ::: ساعت 1:6 عصر

محبت دوستان ()نظر

مسیحا، سلام برتو ...

masih مسیح

سلام بر تو
     بر تو ای زاده پاک ترین زنان عالم
  سلام بر تو ای روح خدا در زمین
      سلام بر تو ای برپاکننده عدل و صداقت
         سلام بر تو ای پایه گذار توحید
مسیحا، میخوانمت
     میخوانمت که بیایی، بیایی و ببینی که چگونه کتابت را آیینت را و دینت را واژگون کردند، چگونه تحریف کردند
        میخوانمت که بیایی، و ببینی که چگونه به برادرت که آمد تا تحریفاتشان را از میان بردارد، و تکمیل کند سخنانت را، افترا می‏بندند 
             و ببینی که چگونه با فتنه انگیزی هایشان فتنه برپا میکنند و بر کتاب مقدس برادرت و اسلام پاک اهانت می‏کنند
        چگونه بر آن کسی که مژده آمدنش را بر پیروانش داده بودی تا پیروی اش کنند و همراهش باشند، پشت کردند
و ببینی با این همه خود را پیرو تو مینماند !!!
   اما آنگاه که می آیی به یاری پسر برادرت مهدی
    آنگاه جواب آنها را بده
    آنگاه که حق را در مقابل خود گذاشته قدم بر می‏داری، رسوایشان کن
و نشانشان ده که چگونه با ابطال‏گری‏هایشان علیه خود چاه کنده‏اند و خود را رسوای زمانه ساخته‏اند ...

---------------------

پ.ن : حرکت وبلاگی .: به برادرم مسیح :.

پ.ن : از این دوستان چهت شرکت در این حرکت وبلاگی دعوت به عمل می آید: شکوفه یاس . سیب خوشبو . میدون مین . اژدری تحلیلش کن . آبدارخانه . هلوع  

پ.ن : شهادت جمعی از جوانان اسلامی در هیئت رهپویان وصال شیراز را به همه مردم به خصوص حجت الاسلام انجوی نژاد تسلیت گفته و این اقدام دشمنان اسلام را محکوم می‏نماییم.

 


 کلمات کلیدی :مسیح، دلنوشته

ارسال به بالاترين ارسال به فرند فيد ارسال به Digg ارسال به دنباله ارسال به Google ارسال به Reddit ارسال به Technorati ارسال به فیس بوک

حریم یاس ::: شنبه 87 فروردین 24 ::: ساعت 7:37 عصر

محبت دوستان ()نظر

ای ضامن چشمان آهوها به فریادم برس

امام رضا

دلم ترک برداشته و ترک هایش بغض دارند و هر بغض پر از فریاد است
فریادی بلند تا کهکشانها و هر فریاد میخواندت
تو را
آری، تو را که ترکهای قلبم را که تسلی هستی
و آرامش بخش ورح بی جانم
توئی که همه را دستگیری می کنی
حتی آهوی خسته بیابان را
آقای من، مولای من، سرور دلشکستگان
من پر از دلتنگی ام؛
پر از آه و پر از بغضهای فروخورده
من آهو نی ام اما محتاجم؛ محتاج نگاه تو
کبوتر دلم در حسرت نگاه تو، در حسرت بارگاه تو، صدایت می کند
و چه عاجزانه کبوتران حرمت را نگاه میکنم از دور
کاش کبوتری بودم که هر گاه دلتگی ای داشتم بالهایم را می گشودم و به کویت می آمدم
اما افسوس که خودم با دستان خودم بالهای لیاقت حضور را سوزانده ام
و باز هم 29 صفری آمد و من در حسرت حضور ماندم
کمکم کن تا دوباره این بالها را ترمیم کنم و بازهم تو دستانم را بگیر که سخت محتاج دست گیری ام
ای ضامن چشمان آهوها به فریادم برس

----------------

فرارسیدن ایام سوگواری را به همه دوستان تسلیت میگم.


 کلمات کلیدی :عکس، امام رضا، دلنوشته

ارسال به بالاترين ارسال به فرند فيد ارسال به Digg ارسال به دنباله ارسال به Google ارسال به Reddit ارسال به Technorati ارسال به فیس بوک

حریم یاس ::: جمعه 86 اسفند 17 ::: ساعت 12:41 عصر

محبت دوستان ()نظر

<      1   2   3   4   5      >

بازدیدهای امروز: 21 //  بازدیدهای دیروز: 16 //  بازدید کل  : 390293
Design By HarimeYas.ir

-->